گُم شدگان!
انتظار دارید در یک نوشته که خواندنش دو دقیقه باید طول بکشد، بروم اصل و ریشه لغوی و اصطلاحی و تاریخی «سینما» را در بیاورم و اینجا بنویسم؟ عُمراّ ! در این دو دقیقه فقط فرصت میکنم یک نمای این عروس خوشنمای سیهزار رنگ مدهوشنما را به یاد خودم و شما بیاورم که همان دلبَری است. تمام یک آدم که عقل و هوش نیست! دل و دیده هم دارد. بماند که بعضی از آدمها انگار جز همین دل دل و دیده ندارند.
حالا طرف این را فهمیده و چندینسال زحمت میکشد و با هزار رنگ و لعاب خیره کُننده جماعتی را دور دنیا و غیر دُنیا میگرداند تا آخرش وقتی میگوید:
«توماس حواری رستاخیز مسیح را باور نمیکرد، چون با واقعیات ذهنی اش تطبیق نداشت.اما بالاخره باور کرد.»*
جماعت مدهوش گُمشده در وادی حیرت، همراه با قهرمان عقلگرای دیرباور، روحشان آماده شود برای اینکه هر چه آنها! گفتند، باید باور کرد. بعد هرچه شما تلاش کنی و دلیل و منطق نشان بدهی، میبینی که: نرود میخ آهنی در سنگ! یادتان نیست امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به جماعت چه گفت؟
آری ! اینگونه است برادر .
* مکالمه دو نفر از شخصیت های اصلی سریال گمشدگان در قسمت 6 از فصل پنج، درکلیسا قبل از بازگشت به جزیره.
*************************************************************
اما بعد از دو دقیقه: در ابتدا روز شهادت امام حسن عسکری علیه السلام راخدمت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، و همه دوستداران اهل بیت ع تسلیت عرض میکنم و به تناسب موضوع، یاد و خاطره شهید عزیز سید مرتضی آوینی را گرامی میدارم.
همچنین می خواهم در مورد یک چیز نظریه بدهم با اینکه سعی میکنم کمتر اینکار را بکنم:
گمان میکنم مکالمه مورد اشاره، حداقل یکی از اهداف این سریال طولانی و عظیم و پُر بیننده است. حل مُشکل بزرگ تاریخ مسیحیت تحریف شده، که میگوید باید بپذیری، بدون اینکه عقل بذیرد.
و در آخر اینکه شرمنده همه دوستان همراه در این وبلاگ هستم اگر به ظاهر رای و نظری از من نمیبینند، اما تنها وبلاگی است که علاوه بر متن، قسمت نظرات را هم در ریدر دارم و دنبال میکنم.
برای همه دوستان به خصوص حامد عزیز آروزی موفقیت دارم.
کلمات کلیدی : سینما، فیلم، سریال، شهید آوینی، گمشدگان، lost